عضویت در سایت
- برای مطلع شدن از اضافه شدن مطالب جدید به سایت در خبرنامه عضو شوید .
محل کد خبرنامه
مطالب قبلی
نویسندگان وبلاگ
- Amir
لوگو دوستان

لوگو دوستان
جستجو در وبلاگ

آرشیو وبلاگ

» راز زندگی موفق (طنز)

 مطالب خنده دار,سرگرمی ,طنز ازدواج

یه داستان جالب 

تو ادامه مطلب گذاشتم 

ادامه مطلب ...

نويسنده: Amir تاریخ: دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» نامه عاشقانه غضنفر به عشقش اوج خنده

ادامه مطلب ...

نويسنده: Amir تاریخ: دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» داستان خیلی جالب و خنده دار

سلام بروبچ

 

امروز با یه داستان خیلی جالب اومدم پیشتون

 

فقط خیلی کم نظر میدینا اگه از این به بعد اینجوری باشه

 

کالامون میره تو هم 

 

حالا بیخیخی ادامه مطلب رو در یاب که که اگه غفلت کنی نصف عمرت بر فناس

ادامه مطلب ...

نويسنده: Amir تاریخ: شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» مرد کلاه فروش

 برای دیدن داستان به ادامه مطلب برید

هر کی نظر نده گلابی شه

ادامه مطلب ...

نويسنده: Amir تاریخ: پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» شوهر خوب

 پسره تو كلیسا نشسته بوده، یهو می‌بینه یه دختر خیلی خوشگل میاد تو. میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه. 

دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه:
 ای خدا! تو به من همه چی دادی ، پول دادی ، قیافه دادی ، خانواده خوب دادی...
 فقط ازت یه چیز دیگه میخوام... اونم یه شوهر خوبه ...یا حضرت مسیح‌! خودت كمكم كن!
 پسره از پشت مجسمه میاد بیرون میگه: عیسی هل نده!‌ هل نده زشته ، خودم میرم!

نويسنده: Amir تاریخ: پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» مرد زرنگ

 چرا امروز هیشکی نظر نمیده دیروز حداقل یه 10 12 تایی نظر داده بودید 

ولی اشکال نداره چون تازه روز چهارم از ساخت این وبلاگ میگذره

به مرور زمان هم تعداد نظرات و هم تعداد بیننده ها میره بالا

حالا خیلی سریع برید به ادامه مطلب یه داستان با حال گذاشتم

امیدوارم خوشتون بیاد ولی نظر یادتون نره

ادامه مطلب ...

نويسنده: Amir تاریخ: چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» شرلوک هولمز!!!

 یه روز شرلوک هلمز با دستیارش واتسن به تعطیلات می روند و در ساحل دریا چادر می زنند و در داخل چادر می خوابند…….. نیمه شب هلمز بیدار میشه و واتسن رو هم بیدار می کنه بعد ازش می پرسه : واتسن تو از دیدن ستاره های آسمان چه نتیجه ای می گیری؟ واتسن هم شروع میکنه به فلسفه بافی در مورد ستارگان و میگه این ستاره ها خیلی بزرگند و به دلیل دوری از ما این قدر کوچیک به نظر می رسند و در سایر ستارگان هم ممکن حیات در آنها وجود داشته باشد و چند نوع انسان در کرات دیگر زندگی می کنند…….. که در اینجا هلمز میگه : واتسن عزیز اولین نتیجه ای که باید می گرفتی اینه که : چادر مارو دزدیدند!!!!

نويسنده: Amir تاریخ: چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» رفیق با مرام

 دو تا رفیق بودند همیشه با هم شراب میخوردن.

یکیشون میمیره

چند وقت بعدش اون یکی میره میخونه به ساقی میگه:2 پیک بریز

ساقی میگه: چرا 2 تا؟

میگه:یکی برای خودم یکی به یاد رفیقم.

سال بعد دوباره میره میخونه

به ساقی میگه: 1پیک بریز

ساقی میگه:رفیقتو فراموش کردی؟

میگه:نه خودم توبه کردم.

میزنم بیاد رفیقم.

نويسنده: Amir تاریخ: چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت
» بدون شــــــــــرح

تصور کن تو مجلس عزاداری با اون حال غم انگیز نشستی، یهو چشمت میخوره به این بچه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/30/09.jpg

نويسنده: Amir تاریخ: سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لینک ثابت